ذکرمصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها (مدح و مرثیه)
با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر میکنی ماهبانـو! نان ظلمت را تو آجـر میکـنی آسـمـان دلـدادۀ راز و نـیـازت مـیشـود تو در آغـوش خدیجه مثل حور افتادهای مادر پیـغـمـبـری گـرچه پیـمـبـرزادهای روز محشر تکتک ما را صدا خواهی نمود ای که با لطفت بیابان غرق باران میشود خاک خشک یثرب از عطرت گلستان میشود روح ایــمــانـی تـجـلـیِّ خـدایـی مــادرم مــادر آئــیــنــههـا ای مـادر اهـل کـسـا بـانـی آرامـشِ پــیــغـمـبــر اهـل کــســا آیـنـهدار امــیــر الــمـؤمـنـیـنِ پــنـج تـن یا کریم بام احـمد جـلد بام فـاطـمه است بَضْعَهُ مِنِّ محـمد در مـقـام فـاطمه است آیـۀ تـطـهـیـر هم با او مـطـهـر میشود ای که افلاک است خانُم، مُستجیر نانِ تو میشـود آزاد، هرکس شد اسیـر نـان تو چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است تو گُـل نـیـلـوفـر هِـجـده بـهـار حـیـدری تو چـراغ روشن شـبهای تـار حیدری حرز مولا در میان کارزارش نام توست آفـتـاب عـشق را تا بـیکـران تـاباندهای در دل غمها علی را باز هم خـنداندهای آه! گـفـتم چـادرت، داغ دل مـا تـازه شد راه را تا بست، یاسی رنگ نیلوفر گرفت چـشـمزخـم دشـمـنِ آل عـبا آخـر گرفت خاک عالم بر سر من، معجرش خاکی شده آه! آئینه چرا سنگی محک میزد تو را؟ بشکند دستی که در کوچه کتک میزد تو را چشم تو تار است، راه خانه را گم کردهای |